چشمانت را مي بينم
از پشت دود
و از وراي توهم
از پشت نم كشيده ي نيمه شب شمشاد
و همه ي كوچه هاي خيس
در دستانت چه داري كه اينگونه با اطمينان بازي مي كني
بدان كه اين معامله
آغشته است به خون
و به پرواز
و لرزش تك تك امواج
و شب پر است از دو راهي تكرار و آزادي
در پشت پنجره ي چشمانت چه پنهان كرده اي
آري پرواز يگانه موهبت خدايگان است
تو در دستانت چه داري
كه اينگونه با اطمينان بازي مي كني
از پشت دود
و از وراي توهم
از پشت نم كشيده ي نيمه شب شمشاد
و همه ي كوچه هاي خيس
در دستانت چه داري كه اينگونه با اطمينان بازي مي كني
بدان كه اين معامله
آغشته است به خون
و به پرواز
و لرزش تك تك امواج
و شب پر است از دو راهي تكرار و آزادي
در پشت پنجره ي چشمانت چه پنهان كرده اي
آري پرواز يگانه موهبت خدايگان است
تو در دستانت چه داري
كه اينگونه با اطمينان بازي مي كني
No comments:
Post a Comment