آق پویا آن روزی که به فرنگ آمد دو چمدان داشت و همین . اما امروز همان دو چمدان را دارد بعلاوه ی ده کارتون خرت و پرت و... امروز که کلید خانه ی قدیم را تحویل داد با خود فکر کرد که ...
اسباب کشی از بزرگ ترین خود پالایی هاست ... تا زمانی که اسباب کشی نکنی از روابط خودت و دنیا اطلاع درستی نداری . وقتی که اسباب کشی می کنی تازه همه ی تعلقاتت را احساس می کنی. مثل نخ هایی که از تو به دنیا متصل شده اند . نخ هایی که خیلی وقتها به هم انقدر گره های کوری خورده اند که ترجیح می دهی وارد باز کردنشان نشوی و سریع می گذاریشان توی کارتون و یا همه شان را باهم می بری . و بعضی وقتها هم نخ های قدیمی و خاک گرفته ای که آرام و تنها ، یک سرشان به گوشه ای از گذشته ات رفته ، آنهایی که می نشینی و کمی بهشان فکر می کنی و از وجودشان..
- پویا !* ه
- پویا !* ه
No comments:
Post a Comment