Tuesday, March 15, 2011

نقش - No.6 - میان من و تو یک تاریخ فاصله است


او می گوید، میان من و تو یک تاریخ فاصله است..
تاریخی که در آن تو مرا می زدی ، تاریخی که در آن من از آن تو بودم همچون فرش خانه ات. تاریخی که جدایی حق تو بود و تمکین حق من. تاریخی که مرا سنگ سار می کردند و تورا تحسین. تاریخی که نگاه از آن تو بود و گناه از آن من. تاریخی که همه اش تو بودی. او می گوید ، نه ما هیچ وقت برابر نبوده ایم.
آن یکی می گوید، میان من و تو یک تاریخ فاصله است..
تاریخی که در آن تو کوپن روغن داشتی و من  ترکش بمب. تاریخی که شهر تو آرام بود و شهر من آشوب. تاریخی که تو مرا می راندی از خود و من هم. تاریخی که پسران همسایه مان را اعدام می کردند و تو جک می گفتی و آنها می خندیدند. تاریخی که من به زبان مادری تو درس می خواندم و تو نیز به زبان مادری تو. آن یکی می گوید، نه ما هیچ وقت برابر نبوده ایم.
من می گویم، میان من و تو یک تاریخ فاصله است..
تاریخی که در آن من نمی دانستم تو را و بودنت را. تاریخی که در مدرسه مرا یاد داده بودند که تو نیستی و تو را هم.
امروز اما می دانیم هستی. و وجودت را دوست داریم. امروز می دانیم که بدون تو من نیستم و ما نیستیم. من می گویم بیا تا امروز دستان هم را بگیریم تا فردا فرزندان من و تو بدانند که یکسان آزاده اند.
من می گویم، بیا تا طرحی نو در اندازیم. من می گویم بیا تا دست در دست یکدگر دهیم به مهر ، میهن خویش را کنیم آباد.

1 comment:

Anonymous said...

aafarin Pouya; ghashang neveshti...