Friday, January 7, 2011

آق پویا در فرنگ - No.13 - هر که اینکار ندانست

آق پویا یک روزگاری سالی یک بار می زد زیر همه چیز و منکر می شد ، بی خیال دنیا و دار و ندارش می شد ، همه چیز را می ریخت دور ، بعضی وقت ها  غصه می خورد و می گفت که چی ... بعضی وقتها هم می خندید و اینرا می گفت... یک چند روز که می گذشت ، خودش با خودش می نشست و همه چیز را دوره می کرد ، آمال و آرزوها را ، رخش را ، امید را ... و کم کم دوباره بر می گشت به راه هدایت شدگان و تا سال بعدی کاری به کار این حرفها نداشت.
 کمی بعد تر ترمی یک بار اینجوری می شد ، بعد تر ماهی یک بار و بعد تر هفته ای یک بار. این روزها ولی هر روز منکر از خواب پا می شود... و تمام روز در حال دوره کردن آمال و آرزوها و رخش و امید است. آق پویا می ترسد که با این حافظه ی کوتاه مدت لعنتی تمام عمرش در حال دوره کردن بماند... ایراد کار کجاست !؟..
  
- پویا !*

2 comments:

آنا said...

آهان ! عرضم به حضورتون که من اگر زندگیم خالی باشه که فاجعه اس . افسردگی و پوچی و نا امیدی . اگر پر باشه دو حالت داره . اگه از لحاظ کمی پر هست ، یعنی وقت نداری سر بخوارونی و استاد امون نمی ده نفس بکشی و اینا ... هی باید دوره کنی ، هی دژارژ میشی . ولی وقتی زندگی از لحاظ کیفی غنی هست انسان تازه اون آتش دیرینه پابرجا رو درک می کنه

Cinnamon said...

شاید من از لحاظ کمی انقدر پر بودم که دستم به مصادیق لحاظ کیفی نمی رسیده.. نمی دونم.. اما مسئله ی جالبی رو مطرح کردی شما..